» Today hit:0 » Yesterday hit:1 » All hit:14050
  • foozoli
    » About Us
    foozoli
    arash
    من چیزی ندارم درباره خودم بگم . اصلا کی درباره خودش حرف میزنه که من دومیش باشم. اصلا" من کوچکتر از اونی هستم که پیام بدم. برو دنبال بازیت گیر نده من چیزی نمی نویسم اینجا. حالا اگه زیاد اصرار داری...... بازم نمی نویسم بیا از خودم بپرس ماشالله هم پیام زنده هست هم پیام مستقیم هم یاهو
    » My logo
    foozoli

    » My Archives
    »» freedom!!! »» date:86/11/15 «» 10:49 ص
    «سلام به قلمی که مطابق مد روز ننویسد»

     

    از چه بگویم من،وقتی گفتن ام شکل مرهم هم حتی به خود نمی گیرد وچیزی می شود شبیه فراموشی.

    از حرف های در گلو مانده گفتن،که نوشتن از آن التیامی نمی شود بر این زخم های ناسور دراین روزگاری که خیلی ها در یک بی خیالی آغشته به فراموشی،دست و پا می زنند از برای یک همرنگی  فراگیر، می نویسم از سال هایی که جز درکتاب های تاریخ مصرف گذشته،نشانی از آن را نمی توان جست. سال های دردآلودی که  شاهدانش ،مرده یا زنده،گم شده اند در هزارتوی تاریخ؛هرچند،گفتنش خوش نمی آید به مذاق کسی.

    در حوصله ی هیچ کسی نیست دوره کردن سال های همراه با ترورهای سرد وگرم.

    دیگر یادآوری آن روزگار، قلب هیچ کسی را به درد نمی آورد. بی خیالی آغشته به فراموشی یعنی این.

    از کدامین مردان خفته در خاک بگویم؟

    از خسروبشارتی که جسدش با گلوله ای در مغزش در جاده کشف شد؟

    از دکترتفتی و همسر و دو فرزندش که در خانه شان به طرز فجیعی کشته شدند؟

    از سعیدی سیرجانی که در زندان مرگ را در آغوش گرفت؟

    از حسین برازنده که خیابان فلسطین،جایی شد برای بدرودش با این جهان و این مردمان؟

    از ملا محمدربیعی که جسدش رها شده بود در گوشه ای از خیابان؟

    از فاروق فرساد که درتبعید،زندگی اش پایان یافت؟

    از دکتر قاسملو و شرفکندی و فریدون فرخزاد و مرگشان در غربت؟

    از شیخ ضیائی ؟

    از دکتر میرین صیاد،استاد دانشگاهی که جسدش گوشه ای از فلکه ی میناب کشف شد؟

    از استاد کاظمی ؟

    از احمد میرعلائی،نویسنده و مترجمی که آن قدر الکل به او تزریق کرده بودند که تاب زنده ماندن دیگر نیاورده بود؟

    از مولوی عبدالملک زاده و مولوی جمشید زهی،از روحانیونی که در غربتی تبعیدی،زندگی را بدرود گفتند؟

    از دکتر بجد،استاد دانشگاه زاهدان که  بیابان های اطراف زادگاهش،جایی شد برای پایان زندگی اش؟

    از دکترتفضلی که جسدش کنار ماشینش گذاشته شده بود؟

    از منوچهر صانعی و همسرش که بعد از مفقودی شان جسدهایشان کشف شد؟

    از دکتر حسینی،استاد دانشگاه و مرگ نابهنگامش؟

    از ابراهیم زال زاده که بیابان های یافت آباد،جایی شد برای یک خداحافظی همیشگی؟

    از حمید حاجی زاده که همراه کودک 9 ساله اش قطعه قطعه شد؟

    از دکتر مجید شریف که در پزشکی قانونی کشف شد؟

    از پروانه و داریوش فروهر که عده ای با زبان روزه، قطعه قطعه شان کردند؟

    و خیلی های دیگری که مرگشان یا به گردن  سی آی اِی افتاد یا موساد یا گروهی موسوم به مهدویت ؛هرچند که آنان را مرتد وناصبی می خواندند و مرگشان را به حق می دانستند.

    از حمله ی گروه های فشار به کوی دانشگاه و به خاک و خون کشانیدن آن؟

    از بازداشتگاه توحید و 209 و خانه های امن!؟

    از تعطیلی سلام و صبح امروز و خرداد و نشاط و توس و ... شرق؟

    از مردانی چون دولت آبادی،شاملو،شایگان،بزرگ علوی،گلشیری،اسلامی ندوشن،بهنود،بازرگان،زرین کوب و...که در برنامه ای موسوم به «هویت»،توسط اسلامی،دگراندیشان ضد انقلابی نامیده شدند؟

    ازاین همه خشونت و جنایات دردوران هاشمی جهت حذف دگراندیشان و روشنفکران و در دوران خاتمی جهت برکناری او و نابودی جنبش جامعه ی مدنی؟

    آن قتل های محفلی و حمله ی محفلی به دانشگاه و میلیتاریسم، به گمانشان راه حل مشکلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی جامعه  بود و هست و خواهد بود.

    از پارادایم تجددی که سال هاست جایش را به پارادایم سنت داده؟

    گوشه ای از قانون اساسی کشورت،نوشته آزادی تن،آزادی شخصی،آزادی افکار و عقاید،آزادی مطبوعات،آزادی دینی و مذهبی،آزادی اجتماعات،آزادی مدنی،آزادی... پس چرا با مرور این سالیان نه چندان دور، با مرور دیروز وامروز،نشانی از این ها را نمی توان جست؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    از آزادی، نوشته شده و از ماده ی 19 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و اصول 12 و 20 و 23 و 24 و 26 و 33 و ... برای پر کردن فضاهای خالی صفحات، برای تو که دلت را خوش کنی که قانونی اساسی داری وقتی اساس ،به حاشیه رانده شده.

    در آن روزها و این روزها،دموکراسی،تبدیل به واژه ای نا آشنا شده وقتی همه چیز شکل دسپوتیسم به خود گرفته،وقتی تابوشکنی در مرگ خلاصه شده.

    شفافیت حداکثری و پنهان کاری حداقلی،بدل به گروه های اسمی ناآشنایی شده اند،باور کن.

    «تو پس پرده چه دانی» که دانستنش در حد و اندازه های تحمل قلبت نیست.

    پیامبر(ص) فرموده:"خداوند،هیچ امتی را پاک نخواهد گرداند مگر آن که ضعیفش بتواند حقش را از قوی،بدون لکنت زبان بگیرد."

    بدرود آزادی هایی که امروزه شاید تنها در آزادانه نفس کشیدن خلاصه شده اند،بدرود...



    arash
    »» comments ()

    »» Posts Title  
    دوسش داری
    [عناوین آرشیوشده]