سلام
نمی دونم می تونم تو ابن لاگ اون طوری که شماها می خواین عمل کنم یانه ولی نهایت سعیمو می کنم
...........................................
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود مایلشان
روز اول که سرشتند به گیتی گلشان
سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان
___________@_______@@ @ ___________
____________@@@__@_@@@@ ___________
____________@@__@@_____@ __________
___________@@@_@__@_____@ _________
__________@@@@_____@@___@@@@@@
_________@@@@@______@@_@______@__
________@@@@@_______@@________@_
________@@@@@_______@_______@ _____
________@@@@@@_____@_______@ ______
_________@@@@@@____@______@ _______
__________@@@@@@@@_______@ ________
__@@@_________@@@@@@@_@@_________
@@@@@@@__________@@ _______________
_@@@@@@@_________@ ________________
__@@@@@@_________@ @ ______________
___@@@___@_______@@ _______________
___________@_____@__@ _____________
_______@@@@_@___@ _________________
_____@@@@@@__@_@@ _________________
____@@@@@@@___@@ __________________
____@@@@@______@ __________________
____@@_________@ __________________
_____@_________@ __________________
_______________@ __________________
_______________@ __________________
تقدیم به همه ی عاشقا
گفتم دوری مثل مرگه واسه قلب عاشق من
گفتی چشم به راهی سخته واسه چشمای تر من
گفتم تاب دل تمومه تو نرو بمون کنارم
گفتی دیوونه نمی رم من خودم یه بی قرارم
گفتم زود میای پیشم گفتی غصه زود می میره
روز وشب دل دیوونه سراغ تو رو میگیره
گفتم میدونی دل من زنده با یاد تو بوده
تو بهار و تو زمستون همیشه از تو سروده
گفتم بارون که می باره گل باغچه بی قراره
وقتی نیست نگار قلبش مثل ابراهی می باره
گفتم با وفامی مونی تو با قلبم تا قیامت
گفتی سرخی غروبا برده صبر و برده طاقت
گفتم عاشقی یه قصه است پر درد و پر غصه است
گفتی ما با هم می مونیم اگه قصه است اگه غصه است
...........................................
نامه بی نشان
امشب که سقف بی ستاره اتاقم بر سرم سنگینی میکند مانده ام از
چه بنویسم ،از آنهایی که دیروزبامن بوده اند وامروز رفته اند
، یا از تو که همیشه حرفهایم را از نگاهم میخواندی .
از چه بنویسم ، از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که
سوت و کور است ، از زمین بنویسم یا از زمان ، یا از یک نگاه
مهربان که آن رااز من گرفتی ؛ از خاطراتی بنویسم که درباران
نگاهم خیس شد یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد .
ازچه بنویسم؛از نامه ای که هرگز برایت نفرستادم یااز ترانه
ای که هرگز برایت نخواندم ، از نگاهی که سر شار از سلام بود ،
یا از بدرودی که هرگز آن را به زبان نیاوردیم .
. من عاشق خیابانی هستم که قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم
. من دلبسته آن نگاهی هستم که فرصت نشد اسممان را بر آن حک کنیم
. من منتظر پنجره ای هستم که عطر تورا دوباره به مشامم برساند
. من دیوانه ساقه های گل یاسی هستم که اولین بار با یاد تو در خوابم رویید
ای عاشق ناگزیر! اگر قرار باشد بنویسم باید در سطر سطر نامه
ام حضور داشته باشی نفسهای تو میتواند اندوه را از جملاتم پاک
کند .
. من بی قرار حرفهای ناب توام حرفهایی که هزاران سال دیگر در یک بعد از ظهر آفتابی خواهی گفت
...........................................
بی تو بودن
وقتی دستام خالی باشه
وقی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو
دلم رواز مال دنیا
به توهدیه داده بودم
با تموم بی پناهی
به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هر جا بودم با تو بودم
هر جا رفتم با تو رفتم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم
اگه احساسم کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبه سر سپردی
بدون این رو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست این ور دنیا
که تو یادش مونده اسمت
xxxxxxxxx______xxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
____________xxxxxxxxxxxxxxxxx
_______________xxxxxxxxxxxx
_________________xxxxxxxxx
__________________xxxxx
___________________xxxx
___________________xxx
__________________xx
_________________x
...........................................
برای تو می نویسم:دیدگانم برای این آمده اند تا تو را تماشا کنند.
برای تو می نویسم:لبانم برای این آمده اند تا نام تو را فریاد کنند.
برای تو می نویسم:دستهایم برای این آمده اند تا به دور تو حلقه شوند.
برای تو می نویسم:گامهایم برای این آمده اند که به سوی تو بشتابند.
برای تو می نویسم:قلب من برای این آمده است که تو رو بستاید.
تو می نویسم:دل من برای این آمده است که تو را در خود بنشاند
برای تومی نویسم:جان من برای این آمده است که به پای تو قربان شود
برای تو مینویسم:
به جای دسته گل بزرگی که فردا بر قبرم نثار می کنی
امروز با شاخه گل کوچکی یادم کن
بجای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی
امروز با تبسم مختصری شادم کن
بجای آن متن های تسلیت گویی که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی امروز با پیام کوچکی خوشحالم کن
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا....
...........................................
((آنقدر بیگانه با خویشم که حتی سایه هم به دنبالم نمی آید))
زبانم را نمی فهمی
تو خطم را نمی خوانی
چنان بیگانه ای حتی
که نامم را نمی دانی
تو آنقدر گیج و گنگی
در پلیدی های این غربت
که بیداری و قلب عاشق ما را نمی بینی
دل تو رفته در خواب و
خیالت مست این رویا
سراسیمه رهایی در پی
پس کوچه های سرد این دنیا
نگاه خسته ی ما را نمی بینی
شتاب ثانیه ها را نمی بینی
امید و آرزوهای ز هم بگسسته ی فردای دنیا را نمی بینی
من از بیگانگی های عجیب و پوچ این ملت
ندارم انتظاری
از این ماتم که همچون من تو هم
غربت نشینی و زبانم را نمی فهمی
چنان بیگانه ای حتی که نامم را نمی دانی
..........................................................
هیچ کس نتونست بفهمه من چی میگم,هیچکس..........
...............................................................................................................
اگه یه روز بری سفر
بری ز پیشم بی خبر
اسیر رویا ها می شم
دوباره باز تنها می شم
به شب میگم پیشم بمونه
به باد میگم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری چرا
میری تنهام می زاری
اگه فراموشم کنی
ترک آغوشم کنی
پرنده دریا میشم
توو چنگ موج رها میشم
به دل میگم خاموش بمونه
میرم که هر کسی بدونه
میرم بسوی اوون دیاری
که تووش منو تنها نذاری
اگه یروزی نووم تو
توو گوشه من صدا کنه
دوتاره باز غمت بیاد
که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه
بزاره درد تو دوا شه
بره توی تمومه جونم
که باز برات آواز بخونم
اگه بازم دلت میخواد
یار یکدیگر باشیم
مثال ایوم قدیم
بشینیمو صحر پا شیم
باید دلت رنگی بگیره
دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اوون دیاری
که تووش منو تنها نذاری
اگه میخوای پیشم بمونی
بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست واستخونه
نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره
دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اوون دیری
که تووش منو تنها نذاری
...............................................................................................................
تویِ کلاسِ چشم تو
توی کلاسِ چشم تو زنگا همه ریاضیه
همیشــــه التماسِ من با چشم تو موازیِ
توی کلاس چشم تو زنگا یه وقت جغرافیِ
مادریارومی خوایم چی کار؟چشمای نازت کافیه
توی کلاس چشم تو همیشه زنگ اوّله
آخه یه عمر که آدم تواین کلاس معطّله
توی کلاسِ چشــم توهمه همیشــه حاضرن
هیچ روزی غایب نداریم نه اینکه حاضرا بِرن
توی کلاس چشم تو گاهی می شه زنگ زبان
دوسِت دارم یاد نمی دن،بلد بودیم ماپیش ازاین
توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ فیزیکه
آهن ربایی؟که دلم اِنقد به چشمات نزدیکه؟
توی کلاس چشم تویه وقتا زنگ شیمیه
دیوونه های عشق تو،یکی دوتانیست تیمیه
توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ ورزشه
همش می شه دورتوگشت،آخ که چقد باارزشه
توی کلاس چشم تو یه زنگه اسمش احتمال
شاید تو این زنگ برسیم به ارزوهای محال
توی کلاس چشم تو یه زنگی هست به نام جبر
از چشم تو نازکردن و از دلِ من همیشه صبر
توی کلاس چشــم تو اجازه دادن آســونه
چون کسی بیرون نمی ره هرکی بره پشیمونه
توی کلاس چشم تویه وقتا هست زنگ متون
خیلی توکم غصه داری،دل توبیشترمی شه خون
توی کلاس چشم تونگاها روی نیمکته
موندنِ تودست تواِ....تومی گی هرچی قسمته
توی کلاس چشم توپرمداد قرمزه
دفتر مشقمون پراز،جمله بی توهرگز
توی کلاس چشم تو میز پُر یادگاریه
بیشترمیزامون پراز جمله دوسم نداریه
توی کلاس چشم تو تعطیله نمره انضباط
بیس میگیرن ازآسمون،عاشقای بی احتیاط
توی کلاس چشم تونوشته رو تخته سیا
ما همه چشم براهتیم،زیبا تو رو خدا بیا
توی کلاس چشم تو بازه همیشه پنجره
توزنگ تفریحم کسی،دلش نمی خوادکه بره
توی کلاس چشم تونمی خوره زنگ خونه
هرکی دلش بخوادمی ره هرکی بخوادم می مونه
توی کلاس چشم تویه زنگ زیس شناسیه
همش نگاهت می کنم،این آخه چه کلاسیه
توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ دستوره
رفتنو صرفش می کنم دلم با اینکه مجبوره
توی کلاس چشم تودلا همیشه عاشقه
منشنیدم فردا کلاس تو دشتای شقایقه
توی کلاس چشم توهرپرسشی قدغنه
باچشم تو جواب تک تک سوالا روشنه
توی کلاس چشم تو دیوونگی یه رنگیه
انقد که محوتومی شم نمی دونم چه زنگیه
توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ هنره
فایده نداره واسه تو،هرچی میگم بی اثره
توی کلاس چشم تواز کلّ دنیا اومدن
بیدارشدم،چه خوابی بودانگاربازم زنگوزدن
..............................................................................................................
تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی
و من یک تکّه از دریاولی نمناک و بارانی
تورا جان همانی که جدایت کرد از چشمم
همین امشب بیا در کلبه سردم به مهمانی
عجب روز قشنگی بود روز آشناییمان
چه شد حالا که از آن انتخاب خود پشیمانی
تمام شمعدانیها برایت اشک می ریزند
دلت آمد دل گلهای باغم را بلرزانی؟
وعادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد
به من عادت نکردی،طعم حرفم را نمی دانی
تماشا میکنم این قصه را زیبای من امّا
خدا را خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی
...............................................................................................................
من به آ واز جنون می سوزم
که دگر همره او جز من نیست
و دل عشق به من می سوزد
که چرا همدم او جز غم نیست
من دلم سخت از این میسوزد
که چرا پاسخ شیشه سنگ است
شب فرو ریخته در تاریکی،آسمان بی رنگ است
بر من این آزادی به خدا که مرگ است
قلبها افسرده،عشق ها صد رنگ است
من دلم،دلتنگ است
من هنوز از تو سخن می گویم
از تو که ناز به نیلوفر و ریحان داری
طعنه ای بر گل یاس وسوسن
نسترن های بنفش وبه ایمان داری
آری آری به تو دل می بندم
که هنوز عشق را می فهمی
من تورا می فهمم که به آواز قناری شادی
در میان همه دلتنگیها عشق بر من دادی
من هنوز از تو نفس می گیرم
تو که آغاز منی
در هجوم همه تنهایی اوج پرواز منی
من هنوز از تو نفس میگیرم
و اگر عشق به قلبم نرسد به خدا میمیرم
...............................................................................................................
بیگانه
اگر روزی کسی از من بپرسد
که دیگر قصدت از این زندگی چیست؟
بدو گویم که چون می ترسم از مرگ
مرا راهی به غیر از زندگی نیست!1
من آن دم چشم بر دنیا گشودم
که بار زندگی بر دوش من بود
چو بی دلخواه خویشم آفریدند
مرا کی چاره ای جز زیستن بود
من اینجا میهمانی ناشناسم
که با نا آشنایا نم سخن یست
به هر کس روی کردم؛ دیدم آ وخ!
مرا از او خبر ، او را زمن نیست
حدیثم را کسی نشید ؛ نشنید
درونم را کسی نشناخت ؛ نشناخت
بر این چنگی که نام زندگی داشت
سرودم را کسی ننواخت ؛ ننواخت
برونم کی خبر داد از درونم
که آن خاموش و این آتشفشان بود
نقابی داشم بر چهره؛ آرام
که در پشتش چه طوفان ها نهان بود
همه گفتند عیب از دیده تو است
جهان را بد چه می بینی که زیباست
ندانم راست است این گفته یا نه
ولی دانم که عیب از هستی ماست
چه سود از تابش این ماه و خورشید
که چشمان مرا تابندگی نیست
جهان را گر نشاط زندگی هست
مرا دیگر نشاط زندگی نیست
...............................................................................................................
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد، حتی اگر مرا از یاد ببری و هرگز از تو رنجور نخواهم شد، چرا که تو را دوست دارم دیوانه وارعاشقت شده ام.چرا که مهربانی را در وجودت دیدم. با چشمانت وجودم را دگرگون کردی مگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم . نه تو از عشق من دست می کشی و نه قلب من ازعشقت روی گردان می شود.سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر با انگشتانت اشاره ای کنی فرسنگ ها راه را خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است و قلبم در آرزوی تو می سوزد. آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی خورشید وجودت پنهان می گردد و ابرهای غم واندوه مرا در بر می گیرند و به دنیای غریبی می برد همیشه در قلبم حضور داری و عشقت زندگی ام را گل باران کرده است. تمامی این دنیا را با قلبی پراز،رمزو راز به دنبالت طی کردم
محبوبم همیشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند.
................................................................................................................
بگذارید با هم بودنتان را فضایی درمیان باشد
یکدیگررا دوست بدارید اما ازعشق زنجیرمسازید
جام های یکدیگر را پر کنید اما ازیک جام ننوشید
از نان خود به یکدیگر هدیه کنید
به شادمانی با هم باشید وآواز بخوانید
اما بگذارید هریک برای خود تنها باشد
همچون سیم های یک تارکه هریک درمقام خود تنهاست،اما همه با هم با یک آهنگ ترنمند
دل هایتان را به هم بسپارید،اما به اسارت یکدیگر ندهید
در کنارهم باستید،اما نه بسیارنزدیک
چون ستونهای معبد،که در جدایی بار بهترمی کشند
وبلوط و سرودر سایه ی هم به کمال رویش نرسند
«جبران خلیل جبرانِ»
................................................................................................................
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
با هوشیاری غصه ی هر چیز خوردیم
چون مست شدی هر چه بادا بادا
از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که زهجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم
در عشق چو او جان و دل و دیده ی ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هر که دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و جانم بستان
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنکس که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچکس یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد .
ای زندگی و تن و توانم از تو
جان و دلی ای دل و جانم از تو
تو هستی من شدی عذانی همه من
من بت شدم در تو عزانم از تو
در عشق توام نصیحت پند چه سود ؟
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود ؟
گویند مرا بند به پایش بنهید
دیوانه دل است پای در بند چه سود ؟
کم زهره یاو خورشید و لقائی تو مرا !
بسیار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پرم در پی تو می پرم
من کهر شدم کهربایی تو مرا
غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد
خون و دل من ریخته می خواهد یار
این کار مرا به دیده می باید کرد
ای که از این دیده چو خون می ریزد
خون است بیا ببین که چون می ریزد
پیدا است که خون من چخ برداشت کند .
دل می خورد و دیده برون می ریزد
در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است !
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان کند مرا که دردم هیچ است .
من بودم و آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید .
شب را چه کنم حدیث ما بود دراز .
................................................................................................................
ساده دل
کوکسی که بشکنه مهر بغضم از گلو
ساده دل بودی که می پنداشتی یک کسی هست که لبخند ترا با لب خود وفق دهد و سراپا سخنت را گوش کند و ....... بدهد بر دستت که بیاویزی از آن شعری خوش . ساده دل بودی که می پنداشتی دلیست پر از مهر و وفا که صفای قدمش چلچله هاست و تمام سخنش پرمعناست .
ساده دل بودی که می پنداشتی نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد بد و خوب و زشت و زیبا همه بر پرده عیان خواهد شد شب تاریک پر از نور و سنا خواهد شد . ساده دل بودی که می پنداشتی خانه ای پر از میان گلها ، که بود حسرت آن در دلها ، و کند حل همه مشکلها . حال دیدی که همه خانه و گلخانه خراب است و کسی نیست بخندد با تو و کند گوش به حرف و سخنت . حال دیدی که همه مهر و وفا ، صوت خوش چلچله ها همه آهنگ نیست وجود . حال دیدی همه جا تاریک است همه چیز بی معنی است و بدی بیشتر از خوبیهاست .
................................................................................................................
مادر
مادر ای صبور همیشه آشنا
مادر ای پرنده دشتهای غریب ، تو را می ستایم . ترا که صادقانه زیستی و صادقانه زیستن را به من آموختی ، می ستایم . مادر ای مظهر عاطفه و احساس ، پس از این غمها و غصه ها را واژه های فراموش شدنی احساس کن . چرا که دیگر نخواهم گذاشت آنها بر تو چیره شوند . بعد از این خاک پاک ات را سرمه چشم خواهم کرد . و بر وجود خسته و بی رمقت بوسه خواهم زد .
مادر ای تنها حامی من بجای سیل محبٌتی که به من واداشتی چه تحفه ای جز قلب خود می توانم تقدیمت کنم . تنها آرزویم این است که تو و شادی را کنار هم ببینم آری !
مادر ای صبور همیشه آشنا
پدر ای سلطان غم تو گل عمر منی
مادر ای محکوم به صبر همیشه در قلب منی
دوست دارم مادررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر